اینترنت ، تا این زمان ، بزرگترین دستاورد دانش آدمیان بوده است . حکیم ارد بزرگ
سخنان بزرگان همراه با عکس
جایگاه هنر و هنرمند ، بسیار ارزشمند است . حکیم ارد بزرگ
عکس حکیم ارد بزرگ
خوشبخت کسی است ، که در برابر درون خویش ، شرمنده نباشد . حکیم ارد بزرگ
میهن پرستی ، همچون دلبستگی فرزند است به مادر . حکیم ارد بزرگ
هنگامیکه درختان ، سر بر زمین سرد می سایند ، نوای بوم ها هم شنیدنی است . حکیم ارد بزرگ
دشمنان و نابودگران جنگلها را ، باید به سرزمینهای خشک و گرم فرستاد . حکیم ارد بزرگ
دوستان گیتی ، درختکاری می کنند و نگهبان جانوران هستند . حکیم ارد بزرگ
سخت نمودن پیمان زناشویی ، به نام ارزش نهادن به سنت ها درست نیست . حکیم ارد بزرگ
پیمانهای زناشویی ، با جشن های بزرگ و ولخرجی های دروغین ، پایدار نمی گردد . حکیم ارد بزرگ
مردم ، همواره گوش به ندای بخشندگان دارند . حکیم ارد بزرگ
برای رسیدن به بلندای بخشندگی ، باید از آز وجود خویش بگذری . حکیم ارد بزرگ
گواراترین چشمه زندگی را ، در بخشندگی و از خود گذشتگی جستجو کن . حکیم ارد بزرگ
اوحدی
رخت تمکین مرا عشق به یک بار بسوخت
آتشم در جگر خسته شد و زار بسوخت
بنشستم که: نویسم سخن عشق و ز دل
شعلهای در قلم افتاد، که طومار بسوخت
دل یاران، تو نگفتی که بسوزد بر یار؟
ما خود آن یار ندیدیم که بر یار بسوخت
چاره جز سوختن و ساختنم نیست کنون
کاندکی کرد مرا چاره و بسیار بسوخت
گر ببینی تو طبیب دل مجروح مرا
گو: گذر کن تو بدین گوشه که بیمار بسوخت
گفتم: از باغ رخش تازه گلی باز کنم
نور رویش جگرم را بتر از خار بسوخت
سخن سوختن عشقت اگر باور نیست
ز اوحدی پرس، که بیچاره درین کار بسوخت
جانا، دلم ز درد فراق تو کم نسوخت
آخر چه شد، که هیچ دلت بر دلم نسوخت؟
نزد تو نامهای ننوشتم، که سوز دل
صد بار نامه در کف من با قلم نسوخت
بر من گذر نکرد شبی، کاشتیاق تو
جان مرا به آتش ده گونه غم نسوخت
در روزگار حسن تو یک دل نشان که داد؟
کو لحظه لحظه خون نشد و دم بدم نسوخت؟
یک دم به نور روی تو چشمم نگه نکرد
کندر میان آن همه باران و نم نسوخت
شمع رخ تو از نظر من نشد نهان
تا رخت عقل و خرمن صبرم به هم نسوخت
گفتی : در آتش غم خود سوختم ترا
خود آتش غم تو کرا، ای صنم، نسوخت؟
کو در جهان دلی، که نگشت از غم تو زار؟
یا سینهای، کزان سر زلف به خم نسوخت؟
صد پی بر آتش ستمت سوخت اوحدی
ویدون گمان بری تو که او را ستم نسوخت
تا دل ما با تو کرد روی ارادت
هیچ نیاید ز ما مخالف عادت
گر چه کم ما گرفتهای تو ز شوخی
عشق تو افزون شدست و مهر زیادت
رنگ سلامت ندیدم و رخ شادی
از برمن تا برفتهای به سعادت
آنکه ز درد جدایی تو بمیرد
زنده نداند شدن به حشر و اعادت
داروی رنج خود از طبیب نپرسم
گر تو قدم رنجه میکنی به عیادت
همچو شهیدان تنش به خاک نپوسد
هر که به تیغ غم تو یافت شهادت
دایه بهمهرت برید ناف دل من
پس به کنارم گرفت روز ولادت
چشم تو آنجا که دست برد به دستان
سر بنهادند زیرکان به بلادت
اوحدی از درد دوری تو بنالید
با تو چو سودش نکرد صبر و جلادت
او نه به مهرت سری نهاد، که هرگز
خود ز زمین بر نداشت روی ارادت
انوری » دیوان اشعار » غزلیات
کتاب سرخ - Red Book - ;jhf svo
تنها کسانی شایسته هستند ، که کار اشتباهی را دو بار انجام نمی دهند . حکیم ارد بزرگ
نامداری که خود را به خواری می افکند ، هزاران دل آویخته به دامان خویش را نیز به خاک می کشد . حکیم ارد بزرگ
سیاستمداران ، تنها پاسخگوی زمان حال خویش نیستند ، آنها به گذشتگان و آیندگان نیز پاسخگو هستند . حکیم ارد بزرگ
فرمانروای شایسته ، در اندیشه کینه توزی از مردم خویش نیست . حکیم ارد بزرگ
نامداران ماندگار آنانی اند، که سرشتی نیکو و دلی سرشار از مهر دارند. حکیم ارد بزرگ
نامدار کهن ، پیشوا و راهبر دوران هاست ، سرشت او با آهنگ و خوی مردم سرزمین خویش ، هماهنگ است . حکیم ارد بزرگ
برآزندگان ، آزادی و میهن خویش را ستایش می کنند . حکیم ارد بزرگ
پرهای خون آلود برآزندگان ، نما و نوای آزادی آیندگان است . حکیم ارد بزرگ
کجاست سینه کش کوهستان سرد و بلندی که ، گامهای برآزندگان را ، بر تن خویش به یادگار نداشته باشد ؟ . حکیم ارد بزرگ
برآزندگان دستی و دامنی برای کاشتن دارند ، تا کدامین فرزند میهن برچیند . حکیم ارد بزرگ
انوری
انوری » دیوان اشعار » غزلیات
دل در آن یار دلاویز آویخت
فتنه اینست که آن یار انگیخت
دل و دین و می و عهد و قوت
رخت بر سر به یکی پای گریخت
دل من باز نمییابد صبر
همه آفاق به غربال تو بیخت
ور نمییابد آن سلسله موی
کار جانم به یکی موی آویخت
دل به سوی دل برفتم بر درش
چشمم از اشک بسی چشم آویخت
یار گلرخ چو مرا بار ندارد
گل عمرم همه از پای بریخت
ای به دیدهٔ دریغ خاک درت
همه سوگند من به جان و سرت
گوش را منتست بر همه تن
از پی آن حدیث چون شکرت
اشک چون سیم و رخ چو زر کردم
از برای نثار رهگذرت
مایهٔ کیمیاست خاک درت
کی درآید به چشم سیم و زرت
دل بیرحم تو رحیم شود
گر ز حال دلم شود خبرت
راه ابریشم ، همانند خلیج عربی جعلی است