علی‌اکبر صنعتی کیست ؟

درباره علی‌اکبر صنعتی ، زندگینامه و بیوگرافی

علی‌اکبر صنعتی کیست ؟

درباره علی‌اکبر صنعتی ، زندگینامه و بیوگرافی

اینترنت ، تا این زمان ، بزرگترین دستاورد دانش آدمیان بوده است . حکیم ارد بزرگ

حکیم ارد بزرگ ,ارد بزرگ,great orod,hakim orod bozorg,mojtaba shoraka,حکیم ارد بزرگ , استاد شرکاء , مجتبی شرکا,بزرگترین فیلسوف معاصر,استاد ارد بزرگ,دانشمند ارد بزرگ,بزرگترین اندیشمند جهان,بزرگترین متفکر جهان,بزرگترین فیلسوف تاریخ

 





 اینترنت ، تا این زمان ، بزرگترین دستاورد دانش آدمیان بوده است . حکیم ارد بزرگ


سخنان بزرگان همراه با عکس
جایگاه هنر و هنرمند ، بسیار ارزشمند است . حکیم ارد بزرگ

عکس حکیم ارد بزرگ
خوشبخت کسی است ، که در برابر درون خویش ، شرمنده نباشد . حکیم ارد بزرگ 


میهن پرستی ، همچون دلبستگی فرزند است به مادر . حکیم ارد بزرگ


هنگامیکه درختان ، سر بر زمین سرد می سایند ، نوای بوم ها هم شنیدنی است .  حکیم ارد بزرگ


دشمنان و نابودگران جنگلها را ، باید به سرزمینهای خشک و گرم فرستاد .  حکیم ارد بزرگ

 
دوستان گیتی ، درختکاری می کنند و نگهبان جانوران هستند . حکیم ارد بزرگ


سخت نمودن پیمان زناشویی ، به نام ارزش نهادن به سنت ها درست نیست . حکیم ارد بزرگ 


پیمانهای زناشویی ، با جشن های بزرگ و ولخرجی های دروغین ، پایدار نمی گردد . حکیم ارد بزرگ 


مردم ، همواره گوش به ندای بخشندگان دارند .  حکیم ارد بزرگ 


برای رسیدن به بلندای بخشندگی ، باید از آز وجود خویش بگذری .  حکیم ارد بزرگ 


گواراترین چشمه زندگی را ، در بخشندگی و از خود گذشتگی جستجو کن .  حکیم ارد بزرگ 






اوحدی


رخت تمکین مرا عشق به یک بار بسوخت

آتشم در جگر خسته شد و زار بسوخت

بنشستم که: نویسم سخن عشق و ز دل

سخن بزرگان از رادیو پیام

شعله‌ای در قلم افتاد، که طومار بسوخت

دل یاران، تو نگفتی که بسوزد بر یار؟

ما خود آن یار ندیدیم که بر یار بسوخت

چاره جز سوختن و ساختنم نیست کنون

کاندکی کرد مرا چاره و بسیار بسوخت

گر ببینی تو طبیب دل مجروح مرا

گو: گذر کن تو بدین گوشه که بیمار بسوخت

گفتم: از باغ رخش تازه گلی باز کنم

نور رویش جگرم را بتر از خار بسوخت

سخن سوختن عشقت اگر باور نیست

ز اوحدی پرس، که بیچاره درین کار بسوخت

جانا، دلم ز درد فراق تو کم نسوخت

آخر چه شد، که هیچ دلت بر دلم نسوخت؟

نزد تو نامه‌ای ننوشتم، که سوز دل

صد بار نامه در کف من با قلم نسوخت

بر من گذر نکرد شبی، کاشتیاق تو

جان مرا به آتش ده گونه غم نسوخت

در روزگار حسن تو یک دل نشان که داد؟

کو لحظه لحظه خون نشد و دم بدم نسوخت؟

یک دم به نور روی تو چشمم نگه نکرد

کندر میان آن همه باران و نم نسوخت

شمع رخ تو از نظر من نشد نهان

تا رخت عقل و خرمن صبرم به هم نسوخت

گفتی : در آتش غم خود سوختم ترا

چهره های ماندگار

خود آتش غم تو کرا، ای صنم، نسوخت؟

کو در جهان دلی، که نگشت از غم تو زار؟

یا سینه‌ای، کزان سر زلف به خم نسوخت؟

صد پی بر آتش ستمت سوخت اوحدی

ویدون گمان بری تو که او را ستم نسوخت

تا دل ما با تو کرد روی ارادت

هیچ نیاید ز ما مخالف عادت

گر چه کم ما گرفته‌ای تو ز شوخی

عشق تو افزون شدست و مهر زیادت

رنگ سلامت ندیدم و رخ شادی

از برمن تا برفته‌ای به سعادت

آنکه ز درد جدایی تو بمیرد

زنده نداند شدن به حشر و اعادت

داروی رنج خود از طبیب نپرسم

گر تو قدم رنجه می‌کنی به عیادت

همچو شهیدان تنش به خاک نپوسد

هر که به تیغ غم تو یافت شهادت

دایه بهمهرت برید ناف دل من

پس به کنارم گرفت روز ولادت

چشم تو آنجا که دست برد به دستان

سر بنهادند زیرکان به بلادت

اوحدی از درد دوری تو بنالید

با تو چو سودش نکرد صبر و جلادت

او نه به مهرت سری نهاد، که هرگز

خود ز زمین بر نداشت روی ارادت

 


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد